خار و میخک
جهت نمایش قیمت و خرید، سایز محصول خود را انتخاب کنید
محصولات مشابه
معرفی
همه ما یحیی سنوار را از 7 اکتبر میشناسیم. زمانی که اسم او بهعنوان طراح عملیات حمله به اشغالگران سرزمین فلسطین به میان آمد. اما این همهٔ هنر سنوار نبود. او بهترین دوران عمرش را در اسارت گذراند. اسارت، فرصتی شد برای رشد یک رهبر تاریخساز.
رژیم اشغالگر قدس به خیال خود، وی را بیست و چهار سال اسیر کرد؛ ولی آن شهید راه قدس، توانست با شجاعت و درایت، تمام حیثیت رژیم کودککش صهیونیستی و آینده جبهه استعماری و استکباری را به اسارت بگیرد. وی سرنوشت یک پروژه 70ساله را تغییر داد و آرزوهای غاصبان را خاکستر کرد و به باد داد.
بنابراین او با شهادتش، سند افتخار میهنپرستی و راستقامتی در دفاع از سرزمین و اعتقادش را امضا نمود و در تاریخ ماندگار شد. حالا او صحنه مبارزه را عوض کرده و بعد از شهادتش، عرصه ادبیات را برای اثبات حقانیت آرمان فلسطین برگزیده و به جنگ روایتها آمده است. شاید اسلحهاش از حرکت افتاده ولی حالا، قلمش میداندار عرصه روایت آزادگی است.
لازم میدانم از دوستان گرامی برادر ارجمند جناب آقای محمدمهدی شریعتمداری که زحمت هماهنگی انتشار اثر را با تشکیلات حماس داشتند و همچنین مترجم گرامی و متعهد جناب آقای دکتر کریم شنی که با تلاش شبانهروزی، برای خلق این اثر وقت و توان فراوانی را صرف نمودند، تشکر کنم.
در پایان از جناب حجتالاسلام و المسلمین آقای سید مهدی نورانی (دامتتوفیقاته)، مسئول محترم انتشارات نیستان ادب که بهخاطر درک صحیح و حس مسئولیت نسبت به نشر آثار فرهنگی و ادبیات مقاومت، اقدامی تحسینبرانگیز نمودند و پیشنهاد ترجمه این اثر را از طرف آژانس ادبی تماس پذیرفتند، کمال سپاسگزاری را دارم.
آبانماه 1403
امیر بیگ محمدی
مقدمه مترجم
بسمالله مَجراها و مُرسیها
مترجم هنوز در مورد مقدمه، دستی از دور بر آتش داشت که خبر شهادت این علمدار دوم نیز، به قول خود یحیی سنوار، چون آتش، در خرمن افتاد؛ در واقع، هنوز چشم از گزارش شهادت قهرمان داستان، پُر نَم بود که با شهادت خود نویسنده، به خون نشست. بدرقهٔ رهش شود همت شحنهٔ نجف.
یحیی سنوار در مقدمهٔ کوتاهش تصریح دارد که این حبسیه یا «زنداننوشت»، داستان زندگی او و یا شخص خاصی نیست؛ اما باز به اقرار خودش، در همان جا، بیشترِ آن، شرح زندگی خود اوست. طبیعی هم هست. رمان اول، نوعاً چنین است؛ البته دلایل دیگری نیز در اینهمانی نویسنده و قهرمان رمانش هست؛ مثل ماجرای تکثیر و توزیع نخستین بیانیهٔ حماس، رشته تحصیلی، دانشگاه و ارتباط با شیخ احمد (شیخ احمد یاسین) و... بدین ترتیب، تقریباً میتوان اظهار کرد که قهرمان اصلی داستان، ابراهیم، خود نویسنده است و چه وجه تسمیه و مناسبتی بهتر از این که هم ابراهیمزاده است و هم ابراهیم زاد! زیرا نام کامل او، ابو ابراهیم یحیی ابراهیم حسن السنوار است.
در ضمنِ داستان میخوانیم که قهرمان یا حالا همان نویسنده، دانشآموختهٔ ادبیات عرب در دانشگاه اسلامی غزه است؛ یعنی تنها مرکز آموزش عالی در غزه که شکل توسعهیافتهٔ مؤسسهای وابسته به دانشگاه الازهر مصر در غزه بود؛ به همین جهت، نثری قدرتمند، شسته، سَخته، پخته و سالم دارد؛ کما اینکه جز موارد نادر؛ مثل ترانههای محلی در متن، چالش جدی در ترجمه وجود نداشت. در این موارد نیز از راهنماییهای صدیق ارجمند و پارسیدان عرب ساکن در ایران، سرکار خانم دکتر «سوری المحمود» استفاده شد که همینجا مراتب ارادت و سپاس مترجم تقدیم میگردد.
پیرنگ مزدوج رمان، زندگینامهٔ پویای نویسنده و تاریخ فلسطین است؛ علاوه بر این، چند ده پیرنگ کوتاه، از زندگی مجاهدان و شهدای فلسطینی، زنجیروار، طراز زربفت آن را توشیح کردهاند.
اندیشهٔ غالب در محتوا، مبانی اسلامی است؛ البته علیرغم اظهار تمایل آشکار نویسنده به جماعت اخوانالمسلمین، هیچ مورد اختلافی در مواجهه با دیگر مذاهب و فِرَق اسلامی مشهود نیست؛ جز اسلام سران عافیتطلب ممالک عربی.
علاوه بر این اهمیت رمان در اطلاعاتی است که در قالب داستان، خواننده دریافت میکند؛ زیرا نویسنده، خلأ اطلاعاتی مخاطب، درباره فلسطین، قدس و تاریخ آن را با توضیحات خوب خود از زبان شخصیتهای داستان؛ خصوصاً راوی؛ یعنی احمد، پر کرده است؛ همینطور دربارهٔ جریانات سیاسی و فکری فعال در فلسطین و مبارزات آنها ضد اشغال؛ بهخصوص دربارهٔ اخوانالمسلمین و سازمان آزادیبخش (فتح و ساف) و گروههای چپگرا؛ بااینحال، موارد مبهم؛ بهویژه در مورد اعلام؛ اعم از اشخاص، حوادث، اصطلاحات، اماکن و... مترجم را بر آن داشت که طبق معمول، نکات مختصر و مفیدی را تحشیه کند؛ بدین ترتیب، مطالعهٔ این رمان، یک دوره تاریخ تحلیلی فلسطین با محوریت ظهور حماس و مقاومت اسلامی در منطقه خواهد بود.
تحلیلهای عمیق و دقیق نویسنده دربارهٔ جامعهشناسی و روانشناسی مردم فلسطین، به تفکیک طبقات و گروههای اجتماعی، بسیار خواندنی و قابلاستفاده است؛ مانند ساکنان اردوگاهها، زندانیانِ در بند رژیم اشغالگر، مجاهدان، کارگران، کسبه و پیلهوران و قشر منفعتطلب، اعراب بادیهنشین، آوارگان فلسطینی ساکن در اردن، لبنان و دیگر کشورها، دانشجویان، سیاستمداران، مزدوران محلی و خائنان، مخالفان مقاومت و خود اشغالگران؛ اعم از سران ایشان، روحانیون افراطی، صهیونیستها، بازجوها و اندک یهودیان بومی و یهودیان مهاجر که اغلب لائیک یا بیدین هستند و نمونهٔ متعفنی از جامعهٔ غربی مرده. ازجمله حواشی خواندنی ازایندست، برزخ همراهی کارگران عرب شاغل نزد اشغالگران و موضوع روابط دختران و پسران فلسطینی و از همه جالبتر، موضوع حجاب است که به زیبایی طرح و تحلیل شده است.
در پایان، ناگفته نماند که چاشنی فرهنگ لطیف فلسطینی و جلوههای زیبای آیینهای سنتی این سرزمین کهن که با جزئیات کافی و به مناسبتهای مختلف، به تصویر کشیده و توصیف شده است، بر غنای رمان افزوده و آن را خواندنیتر کرده است.
ما که دادیم دل و دیده به طوفان بلا گو بیا سیل غم و خانه ز بنیاد ببر
26 مهرماه 1403
کریم شنی (شایان)
سخن ناشر لبنانی کتاب
نباید تصور کرد که رمان «خار و میخک» تنها یک اثر ادبی محض است؛ کما این که نویسنده همچنین قصدی از نگارش آن نداشته است و نخواسته تواناییهای فنی خود را در طرح، روایت و تعلیق به نمایش بگذارد؛ بلکه هدف او، انتقال اطلاعات با صداقت و امانت بوده است؛ مثل راویان احادیث. پرسش اینجاست که اگر یک اثر ادبی محض نیست، پس چیست؟
این رمان در تاریکی اسارت و در زندانهای رژیم اشغالگر فلسطین به نگارش درآمده است و دهها نفر از آن نسخهبرداری دستی کردهاند؛ در حالی که سعی داشتند آن را از چشمها و دستهای کثیف جلادان پنهان کنند و برای این کار، مورچهوار تلاش فراوانی کردهاند؛ تا آن را به روشنایی و نور و به دست خوانندگان برسانند؛ به این امید که در رسانهها انعکاس یافته و در منظر و مَرآیِ بینندگان قرار بگیرد؛ تا تصویری واقعی از وقایع سرزمین «إسراء» به نمایش درآید.
خب، ما میتوانیم رمان سنوار را حوادث سرزمین او و سیره شخصی، فکری و عاطفی او بدانیم؛ به انضمام آنچه بر این سرزمین و جوانان آن گذشته؛ همراه با شرح پیروزیها و شکستهایش.
این رهبر حماسی؛ یعنی نویسنده جوانی که در آن زمان، در اسارت به سر میبُرد، قصد دارد به ما بگوید که ما چگونه به این مرحله رسیدیم و خود او چگونه به اینجا رسید؟
السنوار با این اثر نگارشی، از پشت دیوارهای سال 2004، قدم بیرون گذاشته و تاریخ مقاومت را به داستانی زنده تبدیل نموده است؛ تا منبع مهمی برای درک قدرت مردم فلسطین باشد و نیز در اندازهٔ خود، الگویی برای مبارزه طولانی مدت فراهم کند و در عین حال، قهرمانانش، غم، امید و عشق را در آن به نمایش بگذارند.
بنابراین برای خواننده، درک نمادهای این رمان چندان مشکل نخواهد بود؛ خانواده، همان وطن است و بچههای در خانه، فرزندان این مرز و بوم؛ و گرایشهای فکری بچهها، نمونهای از افکار و اعمال مردم فلسطین که در نهایت، هدف واحدی دارند.
نویسنده در رمان خود، با استفاده از دو قهرمان آن؛ یعنی احمد (راوی) و ابراهیم (رهبر مبارز حماس) برای توضیح دیدگاه شخصی خود دربارهٔ واقعیت و ماهیت نبرد و نیز شیوههای آن، بهره برده است.
او از طریق این دو، وارد بحث سیاسی و فکری با دیگر گرایشهای جامعه فلسطین شده و در پی تشریح و توضیح یک طرز تفکر برای آنها و ارائهٔ استدلالهایی برای حمایت از آن است؛ اینجاست که بیشتر از حضور یک داستاننویس، متوجه حضور سنواری که صاحب آن بینش و موضوع است، میشویم.
در نتیجه رمان او، داستان وطن است و آنچه دربارهٔ آن میگوید؛ کوششی است برای توضیح دیدگاهش به مردم این سرزمین که در بادی امر، فلسطینی و سپس عرب و مسلماناند؛ تا آنها را پشت این دیدگاه گِرد هم آورد؛ در واقع، این رمان، پیامی به این امت یا همهٔ امت است؛ برای فهم قضیه فلسطین؛ با قرائت سنوار.
وقتی رمان یحیی السنوار، رئیس دفتر سیاسی جنبش حماس و مغز متفکر «طوفان الاقصی» به دست ما افتاد، اولین چیزی که به ذهنمان رسید، چاپ رمان و توزیع آن، پس از بیست سال در جهان عرب بود.
در پایان، از دوستان او در زندان که این رمان را به خارج از زندان منتقل کردند و نیز از همهٔ کسانی که در انتشار آن سهیم بودند، تشکر میکنیم.
دار الحضارة الاسلامیة
بیروت 2024
مقدمه نویسنده یحیی ابراهیم السنوار
این داستان شخص من نیست؛ داستان یک شخص خاص هم نیست؛ اما همه اتفاقات آن واقعی است. هر یک از وقایع آن یا همه آن، میتواند به این یا آن فلسطینی مربوط باشد. تنها کاربرد تخیل در این اثر، خلق اثری به شکل رمان و تحقق فرم و ویژگیهای آن است؛ یعنی روایتی که حول محور افراد خاصی بچرخد؛ وگرنه بقیه، تماماً حقیقت محض است؛ بیشترش زندگی خود من است و چیزهایی که از زندگی دیگران که خود از دهان ایشان، خانوادههایشان و همسایگانشان شنیدهام؛ یعنی حوادثی که در طول چندین دهه در سرزمین فلسطین عزیز روی داده است و تقدیمش میکنم به کسانی که دلشان برای سرزمین إسراء و معراج میتپد؛ همه آنهایی که در پهنهای به وسعت اقیانوس تا خلیج؛ بلکه اقیانوس تا اقیانوس هستند!
یحیی ابراهیم السنوار، زندان «بئرُالسَّبع»، 2004
مشخصات
دیدگاه ها






















