الهه غروب
جهت نمایش قیمت و خرید، سایز محصول خود را انتخاب کنید
محصولات مشابه
معرفی
رمان «الهه غروب: مسیر و خاطرات»، با عنوان اصلی «تشالما» (که واژهای اوگاریتی به معنای الهه غروب و همچنین نام قلهای در لاذقیه است)، اثری است قابل توجه از نویسنده نظامی گمنام سوری، نزار طربوش. علاوه بر این، این نویسنده به شکلی غیرمنتظره با همین رمان «الهه غروب: مسیر و خاطرات» وارد عرصه ادبیات شد و در نتیجه، موفق به کسب جایزه معتبر رمان «حنا مینه» سوریه (2019) گردید. این کتاب که توسط دکتر کریم شنی به فارسی روان و دقیق ترجمه شده، روایتی استثنایی و عمدتاً خودزندگینامهوار (اتوبیوگرافیک) ارائه میدهد. همچنین، وجه تمایز اصلی «الهه غروب: مسیر و خاطرات» با بسیاری از آثار مشابه، تجربه مستقیم نویسنده از حضور در میدان نبرد است. به همین دلیل، گمنامی نویسنده و قهرمان بینام داستان، بر لایههای رازآلودگی این اثر، «الهه غروب: مسیر و خاطرات»، میافزاید و بنابراین تأکیدی است بر جهانشمولی تراژدی جنگ و تقدیر که در تار و پود آن تنیده شده است.
سپس، بخش اول کتاب، با عنوان «سرآغاز»، خواننده را بلافاصله به درون ذهن آشفته و خاطرهزده قهرمان جوان داستان «الهه غروب: مسیر و خاطرات» پرتاب میکند. او بر گسست دردناک از دوران معصومیت کودکیاش تأمل میکند؛ کودکیای که در آغوش طبیعت بکر، میان جنگلهای بلوط و کاج و چمنزارهای سرسبز سپری شده بود. اما این زندگی آرام و طبیعی، به شکلی ناگهانی و اجباری جای خود را به نظمی خشک و نظامیوار میدهد که تمام وجود و هویت پیشین او را دگرگون میسازد. از این رو، این تغییر تحمیلی، او را وامیدارد تا برای یافتن خود واقعیاش، به تنها پناهگاه ممکن، یعنی خاطرات، بازگردد. به ویژه، مهمترین و تلخترین خاطره، روز ثبتنام او در اداره ثبتاحوال است؛ جایی که میرزای ثبتاحوال، بیاعتنا به واقعیت، تاریخ تولد او را با فصل خرمن و برداشت محصول همزمان مینویسد و پدرش با سکوتی منفعلانه، این سرنوشت بوروکراتیک را مهر تأیید میزند. در نتیجهی این رویداد، نفرتی خاموش نسبت به پدر و احساسی از محکومیت به تقدیری ناخواسته در وجودش ریشه میدواند، که یکی از مضامین کلیدی در «الهه غروب: مسیر و خاطرات» محسوب میشود.
متعاقباً، روایت به زمان حال جهش میکند؛ قهرمان «الهه غروب: مسیر و خاطرات»، اکنون نوجوانی شانزدهساله، احضاریهای دریافت کرده و خود را در مسیری پر از اضطراب و هراس به سوی مقصدی نامعلوم در شهر لاذقیه مییابد. آشوب درونش با طوفان بیرون همنوایی میکند. پس از آن، او وارد ساختمان امنیتی میشود و در اتاقی سرد و نیمهتاریک منتظر میماند تا با بازجویی خشن و بیرحمانه روبرو شود. بازجو بدون اینکه فرصت پاسخگویی دهد، او را «خائن» مینامد و تهدید به شکنجه و مرگ میکند. قهرمان ساعتها با چشمبند و دستبسته، در بیخبری و ترسی فلجکننده، رها میشود و احساس میکند به شیئی بیجان بدل شده است. سرانجام، او را نزد مقامی بالاتر میبرند. با این حال، در چرخشی غیرمنتظره، این مقام مافوق با لحنی آرام و رفتاری متفاوت با او برخورد میکند، چشمبند و دستبندش را باز میکند و بدون هیچ توضیحی، برگه ابلاغ دیگری برای حضور در ساعت 8 صبح روز بعد به او میدهد و رهایش میکند؛ اتفاقی مهم در خط داستانی «الهه غروب: مسیر و خاطرات».
فردای آن روز، قهرمان «الهه غروب: مسیر و خاطرات» با طعم آزادیای آمیخته به ترس و اضطراب بازمیگردد. هشت ساعت بازداشت و وحشت، خواب را از چشمانش ربوده و «اتاق بازجویی سرد و تاریکی» در درونش ساخته است. بنابراین، او دوباره به همان ساختمان و نزد همان مقام خوشآهنگ احضار میشود. این بار، ساعتها در سکوت و بیتوجهی بازجو سپری میشود. افزون بر این، بازجو با تماسهای تلفنی مکرر و جملات تهدیدآمیزی چون «بذار خائنها بمیرن!»، فشار روانی را بر او افزایش میدهد. قهرمان احساس میکند تعادل و وزنش را از دست داده، گویی در فضایی بیجاذبه، همچون «عباس بن فرناس» که آرزوی پروازش را داشت، معلق است. در ادامه، او از خود میپرسد چرا اینجاست؟ آیا اشتباهی رخ داده؟ آیا به خاطر دزدیدن یک لیره از جیب پدرش در کودکی یا شکستن شیشه مدرسه مورد سوءظن قرار گرفته؟ سپس، بازجو سرانجام سکوت را میشکند و او را درباره فردی به نام «اسماعیل» و ارتباطش با او و جلسات حزبی و «اسمهای جنبش» مورد سؤال قرار میدهد. قهرمان «الهه غروب: مسیر و خاطرات» که گیج و وحشتزده است، توضیح میدهد که اسماعیل داییاش است، فردی که در روستا به کمونیست بودن شهرت دارد اما او چیز زیادی از کمونیسم نمیداند و تنها شنیده که اسماعیل برای ادامه تحصیل در رشته مهندسی با بورسیه دولتی به اتحاد جماهیر شوروی رفته است. این خبر، بازجو را آشکارا غافلگیر و شاید راضی میکند. در واقع، او از قهرمان میخواهد تمام دانستههایش را بنویسد. متعاقباً، پس از ساعتها، بازجو نوشتهها را تحویل میگیرد، از آنها عکس میگیرد، شناسنامه قهرمان را پس میدهد و به او دستور میدهد هر پانزده روز یکبار خود را معرفی کند و هشدار میدهد که اگر این ماجرا را برای کسی فاش کند، با برخوردی «پنج ستاره» مواجه خواهد شد.
پس از این وقایع هولناک، قهرمان «الهه غروب: مسیر و خاطرات» با روحی زخمی و ذهنی آشفته به خانه بازمیگردد. نیاز شدیدی به درددل و در میان گذاشتن عذابی که کشیده دارد، لیکن تهدید بازجو او را به سکوت وامیدارد. پس از ده روز، سرانجام سکوتش را میشکند و ماجرا را برای خواهرش که علاقه عمیقی به او دارد، تعریف میکند. با وجود این، در کمال ناباوری، خواهرش به جای همدردی، او را به شدت سرزنش میکند و مقصر میداند. در نتیجه، این واکنش، ضربهای مهلکتر از بازجویی اول است؛ او خود را در «اتاق بازجویی دوم» مییابد، جایی که عشق به خیانت بدل میشود و او را به انزوایی عمیقتر و احساس بیگانگی شدیدتر سوق میدهد. مضاف بر این، او درمییابد که خواهرش ماجرا را برای داییاش، اسماعیل، تعریف کرده است؛ تحولی مهم در پیشبرد داستان «الهه غروب: مسیر و خاطرات».
به واسطه همین تجربه تلخ، او به تأمل درباره مفهوم «کمونیسم» وامیدارد؛ مفهومی که در ابتدا آن را به شکلی کودکانه و نادرست، شاید همچون زنی بدنام یا نمادی از تجدد ممنوعه (مانند پوشیدن شلوار جین توسط دختران در روستا) تصور میکرد. نفرت اولیهاش شاید ریشه در فضای بسته روستا یا مدرسه داشت. در مقابل، خواندن اتفاقی رمانی روسی به نام «پرواز بهسوی آزادی» اثر نویسندهای به نام «یوری»، دیدگاهش را دگرگون میکند. داستان خلبان کمونیست شوروی که از اسارت نازیها میگریزد، با هواپیمای آلمانی پرواز میکند و پس از سقوط در خاک شوروی، خود را با افتخار «کمونیست» معرفی میکند، تأثیری عمیق بر او میگذارد. به عبارت دیگر، او درمییابد که کمونیسم نه یک شخص یا یک تابو، بلکه یک نظام سیاسی-ایدئولوژیک قدرتمند (اتحاد جماهیر شوروی) و نیرویی در برابر امپریالیسم جهانی (با نماد رونالد ریگان) است. این درک جدید، جهانبینی شخصیت اصلی «الهه غروب: مسیر و خاطرات» را به طور قابل توجهی شکل میدهد.
در نهایت، بخش «سرآغاز» رمان «الهه غروب: مسیر و خاطرات» با تصویر قهرمان در آستانه هجدهسالگی و آماده شدن برای امتحانات دیپلم به پایان میرسد. بدین ترتیب، او دانشکده افسری را راهی برای فرار از اتهامات گذشته و احکام خیانتی میبیند که بر روحش سنگینی میکند. روابطش با اطرافیان، بهویژه پس از واکنش خواهر و اطلاع داییاش، بحرانی است. در مجموع، او اکنون نه تنها بار سنگین تجربه هولناک بازجوییها و خیانت نزدیکان را بر دوش میکشد، بلکه کشمکشهای دو قطب بزرگ جهانی – کمونیسم و امپریالیسم – را نیز در درون خود احساس میکند؛ نوجوانی که پیش از موعد، با پیچیدگیهای بیرحمانه دنیای بزرگسالان و بازیهای قدرت و ایدئولوژی در رمان «الهه غروب: مسیر و خاطرات» روبرو شده است.
مشخصات
دیدگاه ها












